جدول جو
جدول جو

معنی پرچ کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پرچ کردن
کوبیدن و پهن کردن سر میخ که از یک طرف تخته یا چیز دیگر بیرون آمده باشد، پرچیدن
تصویری از پرچ کردن
تصویر پرچ کردن
فرهنگ فارسی عمید
پرچ کردن
(وَب ب)
پرچیدن. پهن کردن سر میخی که در جای کوفته باشند تا برآوردن نتوانند یا برگرداندن نوک میخی که به جای کوفته باشند استحکام را. رجوع به پرچین کردن ذیل پرچین شود
لغت نامه دهخدا
پرچ کردن
فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
پرچ کردن
((پَ. کَ دَ))
فرو کردن میخ در چیزی و پهن کردن سر یا ته آن بوسیله ضربات چکش به منظور محکم کردن آن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(وَءْطْ)
بقوّت افکندن.
- پرت کردن حواس کسی را، حواس او را مختلط کردن
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
فروختن چیزی. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
در لهجۀ طبری، لاک پشت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا همه ظرف را فرا گیرد انباشتن مملو کردن ممتلی کردن مشحون کردن، بسیار انجام دادن بسیار کردن: کار نیکو کردن از پر کردن است، اشغال کردن مشغول کردن، اشباع در حرکت: (استکان... در اصل استکن بود پر کردند استکان شد) (منتهی الارب) یا پر کردن تفنگ (توپ و مانند آن)، باروت و گلوله یا فشنگ در آن نهادن، یا پر کردن دندان. تراشیدن قسمتهای کرم خورده و فاسد دندان و ممتلی کردن آن با سیمان و پلاتین و مانند آن. یا پر کردن قوه باطری و مانند آن. آنرا در جریان برق قرار دادن تا برق در آن ذخیره شود. یا پر کردن شکم. پر کردن معده. ممتلی کردن معده. یا کسی را پر کردن، با گفتار او را بدشمنی دیگری بر انگیختن نزد او از دیگری بدگویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچ کردن
تصویر پخچ کردن
پخج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
حواس کسی را مختلط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
((پَ کَ دَ))
دور انداختن، فکر کسی را منحرف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
للقفز
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
Buck, Jump
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
sauter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
跳ぶ , ジャンプする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
چھلانگ لگانا , چھلانگ لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
লাফানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
kuruka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
zıplamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
뛰다 , 점프하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
melompat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
לקפוץ , לקפוץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
कूदना , कूदना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
กระโดด , กระโดด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
springen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
saltare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
saltar, pular
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
跳跃
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
skakać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
стрибати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
springen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
прыгать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرش کردن
تصویر پرش کردن
saltar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی